فردوسی

شعرگان وبلاگ رسمی قاسم کریمی
شعرگان وبلاگ رسمی قاسم کریمی
شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, نمونه اشعار : فردوسی

نمونه اشعار فردوسی _ شاهنامه

چو ضحاک شد بر جهان شهریاربرو سالیان انجمن شد هزارسراسر زمانه بدو گشت بازبرآمد برین روزگار درازنهان گشت کردار فرزانگانپراگنده شد کام دیوانگانهنر خوار شد جادویی ارجمندنهان راستی آشکارا گزندشده بر بدی دست دیوان درازبه نیکی نرفتی سخن جز به رازدو پاکیزه از خانهٔ جمشیدبرون آوریدند لرزان چو بیدکه جمشید را هر دو دختر بدندسر […]

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, نمونه اشعار : فردوسی

نمونه اشعار فردوسی _ شاهنامه

از آن پس برآمد ز ایران خروشپدید آمد از هر سویی جنگ و جوشسیه گشت رخشنده روز سپیدگسستند پیوند از جمشیدبرو تیره شد فرهٔ ایزدیبه کژی گرایید و نابخردیپدید آمد از هر سویی خسروییکی نامجویی ز هر پهلویسپه کرده و جنگ را ساختهدل از مهر جمشید پرداختهیکایک ز ایران برآمد سپاهسوی تازیان برگفتند راهشنودند کانجا

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, نمونه اشعار : فردوسی

نمونه اشعار فردوسی _ شاهنامه

چو ابلیس پیوسته دید آن سخنیکی بند بد را نو افگند بنبدو گفت گر سوی من تافتیز گیتی همه کام دل یافتیاگر همچنین نیز پیمان کنینپیچی ز گفتار و فرمان کنیجهان سربه‌سر پادشاهی تراستدد و مردم و مرغ و ماهی تراستچو این کرده شد ساز دیگر گرفتیکی چاره کرد از شگفتی شگفتجوانی برآراست از خویشتنسخنگوی

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, نمونه اشعار : فردوسی

نمونه اشعار فردوسی _ شاهنامه

یکی مرد بود اندر آن روزگارز دشت سواران نیزه گذارگرانمایه هم شاه و هم نیک مردز ترس جهاندار با باد سردکه مرداس نام گرانمایه بودبه داد و دهش برترین پایه بودمراو را ز دوشیدنی چارپایز هر یک هزار آمدندی به جایهمان گاو دوشابه فرمانبریهمان تازی اسب گزیده مریبز و میش بد شیرور همچنینبه دوشیزگان داده

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, نمونه اشعار : فردوسی

نمونه اشعار فردوسی _ شاهنامه

گرانمایه جمشید فرزند اوکمر بست یکدل پر از پند اوبرآمد برآن تخت فرخ پدربه رسم کیان بر سرش تاج زرکمر بست با فر شاهنشهیجهان گشت سرتاسر او را رهیزمانه بر آسود از داوریبه فرمان او دیو و مرغ و پریجهان را فزوده بدو آبرویفروزان شده تخت شاهی بدویمنم گفت با فرهٔ ایزدیهمم شهریاری همم موبدیبدان

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, نمونه اشعار : فردوسی

نمونه اشعار فردوسی _ شاهنامه

پسر بد مراو را یکی هوشمندگرانمایه طهمورث دیوبندبیامد به تخت پدر بر نشستبه شاهی کمر برمیان بر ببستهمه موبدان را ز لشکر بخواندبه خوبی چه مایه سخنها براندچنین گفت کامروز تخت و کلاهمرا زیبد این تاج و گنج و سپاهجهان از بدیها بشویم به رایپس آنگه کنم درگهی گرد پایز هر جای کوته کنم دست

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, نمونه اشعار : فردوسی

نمونه اشعار فردوسی _ شاهنامه

چو بشناخت آهنگری پیشه کرداز آهنگری اره و تیشه کردچو این کرده شد چارهٔ آب ساختز دریای‌ها رودها را بتاختبه جوی و به رود آبها راه کردبه فرخندگی رنج کوتاه کردچراگاه مردم بدان برفزودپراگند پس تخم و کشت و درودبرنجید پس هر کسی نان خویشبورزید و بشناخت سامان خویشبدان ایزدی جاه و فر کیانز نخچیر

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, نمونه اشعار : فردوسی

نمونه اشعار فردوسی _ شاهنامه

یکی روز شاه جهان سوی کوهگذر کرد با چند کس همگروهپدید آمد از دور چیزی درازسیه رنگ و تیره‌تن و تیزتازدوچشم از بر سر چو دو چشمه خونز دود دهانش جهان تیره‌گوننگه کرد هوشنگ باهوش و سنگگرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگبه زور کیانی رهانید دستجهانسوز مار از جهانجوی جستبرآمد به سنگ گران سنگ خردهمان

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, نمونه اشعار : فردوسی

نمونه اشعار فردوسی _ شاهنامه

جهاندار هوشنگ با رای و دادبه جای نیا تاج بر سر نهادبگشت از برش چرخ سالی چهلپر از هوش مغز و پر از رای دلچو بنشست بر جایگاه مهیچنین گفت بر تخت شاهنشهیکه بر هفت کشور منم پادشاجهاندار پیروز و فرمانروابه فرمان یزدان پیروزگربه داد و دهش تنگ بستم کمروزان پس جهان یکسر آباد کردهمه

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, نمونه اشعار : فردوسی

نمونه اشعار فردوسی _ شاهنامه

خجسته سیامک یکی پور داشتکه نزد نیا جاه دستور داشتگرانمایه را نام هوشنگ بودتو گفتی همه هوش و فرهنگ بودبه نزد نیا یادگار پدرنیا پروریده مراو را به برنیایش به جای پسر داشتیجز او بر کسی چشم نگماشتیچو بنهاد دل کینه و جنگ رابخواند آن گرانمایه هوشنگ راهمه گفتنیها بدو بازگفتهمه رازها بر گشاد از

پیمایش به بالا