شعرگان

شعرگان وبلاگ رسمی قاسم کریمی
شعرگان وبلاگ رسمی قاسم کریمی
شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
شعربان:وبلاگ شاعران ایران, مطالب وبسایت, نمونه اشعار : شیخ بهایی

نمونه اشعار زیبا از شیخ بهایی_5

شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنانکه صبح وصل نماید در آن، شب هجرانشبی، چنانکه اگر سر بر آورد خورشیدسیاه روی نماید چو خال ماهرخانز آه تیره‌دلان، آنچنان شده تاریککه خواب هم نبرد ره به چشم چار ارکانزمانه همچو دل من، سیاه روز شدهگهی که سر کنم از غم، حکایت دورانز جوریار اگر شکوه سرکنم، […]

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
شعربان:وبلاگ شاعران ایران, مطالب وبسایت, نمونه اشعار : شیخ بهایی

نمونه اشعار زیبا از شیخ بهایی_4

الهی الهی، به حق پیمبرالهی الهی، به ساقی کوثرالهی الهی، به صدق خدیجهالهی الهی، به زهرای اطهرالهی الهی، به سبطین احمدالهی، به شبیر الهی! به شبرالهی به عابد! الهی به باقرالهی به موسی، الهی به جعفرالهی الهی، به شاه خراسانخراسان چه باشد! به آن شاه کشورشنیدم که می‌گفت زاری، غریبیطواف رضا، چون شد او را

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
شعربان:وبلاگ شاعران ایران, مطالب وبسایت, نمونه اشعار : شیخ بهایی

نمونه اشعار زیبا از شیخ بهایی_3

نگشود مرا ز یاریت کاردست از دلم ای رفیق! بردارگرد رخ من، ز خاک آن کوستناشسته مرا به خاک بسپاررندیست ره سلامت ای دل!من کرده‌ام استخاره، صد بارسجادهٔ زهد من، که آمدخالی از عیب و عاری از عارپودش، همگی ز تار چنگ استتارش، همگی ز پود زنارخالی شده کوی دوست از دوستاز بام و درش،

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
شعربان:وبلاگ شاعران ایران, مطالب وبسایت, نمونه اشعار : شیخ بهایی

نمونه اشعار زیبا از شیخ بهایی_2

بگذر ز علم رسمی، که تمام قیل و قال استمن و درس عشق ای دل! که تمام وجد و حال استز مراحم الهی، نتوان برید امیدمشنو حدیث زاهد، که شنیدنش وبال استطمع وصال گفتی که به کیش ما حرام استتو بگو که خون عاشق، به کدام دین حلال است؟به جواب دردمندان، بگشا لب ای شکرخا!به

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
شعربان:وبلاگ شاعران ایران, مطالب وبسایت, نمونه اشعار : شیخ بهایی

نمونه اشعار زیبا از شیخ بهایی_1

جاء البرید مبشرا من بعد ما طال المداای قاصد جانان تو را صد جان و دل بادا فدابالله اخبرنی بما قد قال جیران الحمیحرف دروغی از لب جانان بگو بهر خدایا ایها الساقی أدر کأس المدام فانهامفتاح ابواب النهی مشکوة انوار الهدیقد ذاب قلبی یا بنی شوقا الی اهل الحمیخوش آنکه از یک جرعه می،

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
محیط زیست:شعر3, محیط زیست:کلیپ_5, مطالب وبسایت

کلیپ های کوتاه بامزه از دنیای حیوانات_61

من در این تاریکیفکر یک بره روشن هستمکه بیاید علف خستگی‌ام را بچرد.من در این تاریکیامتداد تر بازوهایم رازیر بارانی می‌بینمکه دعاهای نخستین بشر را تر کرد.من در این تاریکیدرگشودم به چمن‌های قدیم،به طلایی‌هایی، که به دیوار اساطیر تماشا کردیم.من در این تاریکیریشه‌ها را دیدمو برای بته نورس مرگ، آب را معنی کردم. سهراب سپهری

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
محیط زیست:شعر3, محیط زیست:کلیپ_4, مطالب وبسایت

کلیپ های کوتاه بامزه از دنیای حیوانات_60

صدا کن مرا.صدای تو خوب است.صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی استکه در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.در ابعاد این عصر خاموشمن از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد.و خاصیت عشق این است.کسی نیست،بیا زندگی را بدزدیم،

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
محیط زیست:شعر3, محیط زیست:کلیپ_4, مطالب وبسایت

کلیپ های کوتاه بامزه از دنیای حیوانات_59

آب را گل نکنیم:در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب.یا که در بیشه دور، سیرهٔی پر می‌شوید.یا در آبادی، کوزهٔی پر می‌گردد.آب را گل نکنیم:شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.زن زیبایی آمد لب رود،آب را گل نکنیم:روی زیبا دو برابر شده است.چه

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
محیط زیست:شعر3, محیط زیست:کلیپ_3, مطالب وبسایت

کلیپ های کوتاه بامزه از دنیای حیوانات_58

صدای آب می آید ، مگر در نهر تنهایی چه می شویند؟لباس لحظه ها پاک است.میان آفتاب هشتم دی ماهطنین برف ، نخ های تماشا ، چکه های وقت.طراوت روی آجرهاست، روی استخوان روز.چه می خواهیم؟بخار فصل گرد واژه های ماست.دهان گلخانه فکر است.سفرهایی ترا در کوچه هاشان خواب می بینند.ترا در قریه های دور

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
محیط زیست:شعر3, محیط زیست:کلیپ_2, مطالب وبسایت

کلیپ های کوتاه بامزه از دنیای حیوانات_57

باراناضلاع فراغت را می شست.من با شن هایمرطوب عزیمت بازی می کردمو خواب سفرهای منقش می دیدم.من قاتی آزادی شن ها بودم.مندلتنگبودم.در باغیک سفره مانوسپهنبود.چیزی وسط سفره، شبیهادراک منور:یک خوشه انگورروی همه شایبه را پوشید.تعمیر سکوتگیجم کرد.دیدم که درخت ، هست.وقتی که درخت هستپیداست که باید بود،باید بودو رد روایت راتا متن سپیددنبال کرد.اماای یاس

پیمایش به بالا