وبلاگ داستان کوتاه آموزنده

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
جایی برای انتشار اشعار ، نوشته ها ، علاقه مندی ها
امیدوارم از مطالب لذت ببرید
شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, وبلاگ داستان کوتاه آموزنده

گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده

خسیسی غذای خانواده‌اش را نان خالی مقرر کرده بود تا اینکه زن و بچه‌اش به صدا در آمده و قاتق* طلبیدند.وی مختصر پنیری خریده و در شیشه انداخت. شیشه را در صندوق گذاشت و قفلی بر صندوق زد و کلیدش را در جیب خودش گذاشت. در هر نوبت شیشه پنیر را از صندوق بیرون می‌آورد […]

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, وبلاگ داستان کوتاه آموزنده

گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده

مرد خسیسی تعدادی شیشه برای پنجره‌های خانه‌اش سفارش داده بود. شیشه‌بر، شیشه‌ها را درون صندوقی گذاشت و به مرد گفت: «باربری را صدا کن تا این صندوق را به خانه‌ات ببرد. من هم عصر برای نصب شیشه‌ها می‌آیم.»از آنجا که مرد خسیس بود، چند باربر را صدا کرد ولی سر قیمت با آنها به توافق

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, وبلاگ داستان کوتاه آموزنده

گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده

در قدیم برای درست کردن رنگ از نوعی نمک به نام زاج استفاده می‌کردند که انواع سیاه، سبز، سفید و غیره داشت. زاغ به جای کلمه زاج به کار برده می‌شد. زاغ سیاه بیشتر در رنگ نخ قالی، پارچه و چرم استفاده می‌شد. پیش می‌آمد که نخ، پارچه یا چرم ساخته کسی بهتر از همکارش

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, وبلاگ داستان کوتاه آموزنده

گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده

پاسداری از بازارها در قدیم کاری با اهمیت و درخور توجه بود. نگهبانان بازار از ابتدای شب (دم اذان مغرب) تا هنگامه صبح (بعد از اذان صبح) موظف به نگهبانی از بازار بوده و دائم در طول بازار در حال گشت زنی بودند.از آنجا که بازار بسیار بزرگ و امکان بازبینی همه جای آن ممکن

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, وبلاگ داستان کوتاه آموزنده

گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده

درباره ماشین مشدی ممدلی روایت‌های شنیدنی بسیاری نقل شده است که شاید همه آنها واقعیت نداشته باشد. مرحوم مشهدی محمدعلی از درشکچه‌چی‌های تهران قدیم بود که به خاطر شغلش همه او را می‌شناختند. مشدی ممدلی صاحب چند رأس اسب و درشکه بود و در میان سورچی‌های تهران نفوذ فوق‌العاده ای داشت. خودش مالک چند درشکه

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, وبلاگ داستان کوتاه آموزنده

گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده

بزبیاری از اصطلاحات بازی سه قاپ است که در گذشته از بازی‌های مورد علاقه طبقات پایین اجتماع بوده است، زیرا هم وسائل و تشریفات خاصی لازم نداشت و هم بازی مشغول کننده‌ای بود.این بازی همان گونه که از نام آن پیداست با ریختن سه قاپ انجام می‌شد که به آن ها جیک، اسب و خر

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, وبلاگ داستان کوتاه آموزنده

گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده

چوپانی گله را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان گردباد سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیك است كه بیفتد و دست و

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, وبلاگ داستان کوتاه آموزنده

گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده

گویند کریمخان عظیم‌‏الجثه بوده است و قوی هیکل، شادخوار و بزم‌آرا. القصه به سبب افراط در می‌گساری و مجلس‏‌آرایی، اعتدال مزاج را از دست می‏‌دهد و ضعف بر وی مستولی می‏‌شود. پس از آن حکیم‏‌باشی را بر بالینش می‏‌خوانند. حکیم امر به تنقیه و اماله می‏‌کند چرا که علت بیماری را خشکی مزاج تشخیص می‏‌دهد.

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, وبلاگ داستان کوتاه آموزنده

گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده

شیطان نشسته بود بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمي‌داشت. گفتم: «ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده‌ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده‌اند.»شيطان گفت: «خود را بازنشسته کرده‌ام، پيش از موعد.»گفتم: «به راه عدل و انصاف بازگشته‌ای يا سنگ بندگی خدا به سينه می‌زنی؟»شيطان گفت: «من ديگر آن شيطان

شعرگان : وبلاگ رسمی قاسم کریمی
مطالب وبسایت, وبلاگ داستان کوتاه آموزنده

گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده

چون حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داود به رسالت و پادشاهی رسید از خداوند خواست که همه جهان و موجودات آن و همه زمین و زمان و عناصر چهارگانه و جن و پری را بدو بخشد. چون حکومت جهان بر سلیمان مسلم شد روزی از پیشگاه قادر مطلق خواست که اجازه دهد تمام جانداران

پیمایش به بالا