نمونه اشعار زیبا از مسعود سعد سلمان/18
چو مردمان شب دیرنده عزم خواب کنندهمه خزانهٔ اسرار من خراب کنندنقاب شرم چو لاله ز روی بردارندچو ماه و […]
چو مردمان شب دیرنده عزم خواب کنندهمه خزانهٔ اسرار من خراب کنندنقاب شرم چو لاله ز روی بردارندچو ماه و […]
چون منی را فلک بیازاردخردش بیخرد نینگارد؟هر زمانی چو ریگ تشنهترمگرچه بر من چو ابر غم باردچون بیفسایدم چو مار،
دوال رحلت چون بر زدم به کوس سفرجز از ستاره ندیدم بر آسمان لشکرچو حاجبان زمی از شب سیاه پوشیدهچو
روزگاری است سخت بیبنیادکس گرفتار روزگار مبادشیر بینم شده متابع رنگباز بینم شده مطاوع خادنه بجز سوسن ایچ آزادستنه بجز
امروز هیچ خلق چو من نیستجز رنج ازین نحیف بدن نیستلرزان تر و ضعیفتر از مندر باغ، شاخ و برگ
دلم از نیستی چو ترسانیستتنم از عافیت هراسانیستدر دل از تف سینه صاعقهٔیستبر تن از آب دیده توفانیستگه دلم باد
به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاستمرا سزاست که امروز نظم و نثر مراستبه هیچ وقت مرا نظم
به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاستمرا سزاست که امروز نظم و نثر مراستبه هیچ وقت مرا نظم
چون نای بینوایم از این نای بینواشادی ندید هیچ کس از نای بینوابا کوه گویم آنچه از او پر شود
شد مشک شب چو عنبر اشهبشد در شبه عقیق مرکبزان بیم کافتاب زند تیغلرزان شده به گردون کوکبما را به