نمونه اشعار زیبا از استاد شهریار
برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفتبازار شوق پردگیان باز درگرفتشمع طرب شکفت در آغوش اشک و آهابری به هم برآمد […]
برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفتبازار شوق پردگیان باز درگرفتشمع طرب شکفت در آغوش اشک و آهابری به هم برآمد […]
سری به سینه خود تا صفا توانی یافتخلاف خواهش خود تا خدا توانی یافتدر حقایق و گنجینه ادب قفل استکلید
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیستبه زندگانی من فرصت جوانی نیستمن از دو روزه هستی به جان شدم بیزارخدای
هیچ آفریده ئی به جمال فریده نیستاین لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیستآن سروناز هم که به باغ
ندار عشقم و با دل سر قمارم نیستکه تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیستدگر قمار محبت نمی برد
کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیستبا دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیستکاروان آمد و از یوسف من
کنون که فتنه فرا رفت و فرصتست ای دوستبیا که نوبت انس است و الفتست ای دوستدلم به حال گل
منم که شعر و تغزل پناهگاه من استچنانکه قول و غزل نیز در پناه من استصفای گلشن دلها به ابر
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنستروز ستاره تا سحر تیره به آه کردنستمتن خبر که یک
پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه تستهمه آفاق پر از نعره مستانه تستدر دکان همه باده فروشان تخته استآن