کلیپ های کوتاه بامزه از دنیای حیوانات_57
باراناضلاع فراغت را می شست.من با شن هایمرطوب عزیمت بازی می کردمو خواب سفرهای منقش می دیدم.من قاتی آزادی شن ها بودم.مندلتنگبودم.در باغیک سفره مانوسپهنبود.چیزی وسط سفره، شبیهادراک منور:یک خوشه انگورروی همه شایبه را پوشید.تعمیر سکوتگیجم کرد.دیدم که درخت ، هست.وقتی که درخت هستپیداست که باید بود،باید بودو رد روایت راتا متن سپیددنبال کرد.اماای یاس […]