در غمش هر شب به گردون پیک آهم میرسد
صبرکن، ای دل! شبی آخر به ما هم میرسد
شام تاریک غمش را گر سحر کردم چه سود؟
کز پس آن نوبت روز سیاهم میرسد
صبر کن گر سوختی ای دل! ز آزار رقیب
کاین حدیث جانگداز آخر به شاهم میرسد
گر گنه کردم، عطا از شاه خوبان دور نیست
روزی آخر مژدهٔ عفو گناهم میرسد
اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد
ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد
برون ز زلف تو یک حلقه هم نخواهد رفت
کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد
تو پاک باش و برون آی بیحجاب و مترس
کسی به صید غزال حرم نخواهد شد
اگر بر آن سری ای ماهرو!که روز مرا
کنی سیاه، به زلفت قسم، نخواهد شد
گرم زنی چون قلم، بند بند، این سر من
ز بندگیت جدا یک قلم نخواهد شد
رقیب گفت: « بهار از تو سیر شد » هیهات!
به حرف مفت، کسی متهم نخواهد شد