نمونه اشعار زیبا از بانو پروین اعتصامی

بطعنه پیش سگی گفت گربه کای مسکین
قبیلهٔ تو بسی تیره‌روز و ناشادند

میان کوی بخسبی و استخوان خائی
بداختری چو تو را، کاشکی نمیزادند

برو به مطبخ شه یا بمخزن دهقان
بشهر و قریه، بسی خانه‌ها که آبادند

کباب و مرغ و پنیر است و شیر، طعمهٔ من
ز حیله‌ام همه کار آگهان بفریادند

جفای نان نکشیدست یکتن از ما، لیک
گرسنگان شما بیشتر ز هفتادند

بگفت، راست نگردد بنای طالع ما
چرا که از ازلش پایه، راست ننهادند

مرا به پشت سرافکند حکم چرخ، ز خلق
شگفت نیست گرم در بروی نگشادند

کسی بخانهٔ مردم بمیهمانی رفت
که روز سور، کسی از پیش فرستادند

بروزی دگران چون طمع توانم کرد
مرا ز خوان قضا، قسمت استخوان دادند

تو خلق دهر ندانسته‌ای چه بی باکند
تو عهدها نشنیدی چه سست بنیادند

کسی بلطف، بدرماندگان نظر نکند
درین معامله، دلها ز سنگ و پولادند

هزار مرتبه، فقر از توانگری خوشتر
توانگران، همه بدنام ظلم و بیدادند

نخست رسم و ره ما، درستکاری ماست
قبیلهٔ تو، در آئین دزدی استادند

برای پرورش تن، بدام بدنامی
نیوفتند کسانی که بخرد و رادند

پی هوی و هوس، نوع خودپرست شما
سحر ببصره و هنگام شب ببغدادند

ز جور سال و مه ایدوست کس نرست، تمام
اسیر فتنهٔ دیماه و تیر و مردادند

بچهره‌ها منگر، خاطر شکسته بسی است
عروس دهر چو شیرین و خلق فرهادند

من از فتادگی خویش هیچ غم نخورم
فتادگان چنین، هیچگه نیفتادند

اسیر نفس توئی، همچو ما گرفتاران
ز بند بندگی حرص و آز، آزادند

تو شاد باش و دل آسوده زندگانی کن
سگان، به بدسری روزگار معتادند

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا