داستان کوتاه آموزنده_بخش_6

شوپنهاور، فیلسوف آلمانی، در حالی که برای سؤالات آزاردهنده اش به دنبال پاسخی می گشت، در خیابان پرسه می زد. وقتی از کنار باغی گذشت، تصمیم گرفت بنشیند و گلها را تماشا کند. یکی از اهالی آنجا رفتار عجیب او را دید و پلیس را خبر کرد. چند دقیق بعد، افسری به شوپنهاور نزدیک شد و بی ادبانه پرسید: کی هستی؟
شوپنهاور سراپای پلیس را برانداز کرد و گفت: اگر بتوانید به من کمک کنید تا جواب این پرسش را پیدا کنم تا ابد سپاسگذار خواهم بود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا